وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارࣲ یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِینَارࣲ لَّا یُؤَدِّهِۦٓ إِلَیۡکَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَیۡهِ قَآئِمࣰاۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَیۡسَ عَلَیۡنَا فِی ٱلۡأُمِّیِّۧنَ سَبِیلࣱ وَیَقُولُونَ عَلَی ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ (۷۵)بَلَیٰۚ مَنۡ أَوۡفَیٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَیٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ (۷۶)
و از اهل کتاب کس باشد که اگر امین سازیش بمال بسیار میرساند آن را بتو و از ایشان کسی است که اگر امین سازیش بدیناری نمیرساند آن را بتو مگر ما دام که باشی بر او ایستاده آن باینست که ایشان گفتند نیست بر ما در ناخواندگی راهی و میگویند بر خدا دروغ را و ایشان میدانند (۷۵) آری کسی که وفا کرد به عهدش و پرهیزکاری کرد پس بدرستی که خدا دوست دارد پرهیزکاران را (۷۶)
پاره ای هستند از اهل کتاب
که کند رد امانت با حساب
میکند رد باشد ار قِنْطَار مال
نفس او باشد امین در کل حال
پاره ای هم در امانت خائنند
رد نسازند ارچه باشد فِلس چند
هر دو باشند این دو فرقه از یهود
آن یکی باشد امین دیگر نبود
آن امانت را دهد بر صاحبش
وین دگر در ردّ آن گیرد تبش
جز که او را ملتزم سازی به رد
ایستی بر وی به تهدید و سند
که بداند زو تو پس خواهی گرفت
گر که ندهد با عَسَس خواهی گرفت
این از آن باشد که گوید در بسیج
نیست بر ما ره در اُمیّین به هیچ
مشرک اعنی گمره است این ظاهر است
مالشان بر ما حلال و طاهر است
بر خدا گویند کذب و افترا
کاین رسیده است از کتاب حق به ما
نیست در تورات این باشد دروغ
حق نگوید آنچه دور است از فروغ
یعنی آن را نیست برهان نزد عقل
عقل باشد حجت اندر حکم نقل
مال کافر آن زمان باشد حلال
که درآید با مسلمان در قتال
وآن غنیمت هاست کآری زو به دست
نی امانت، رد کن آن را گر که هست
عقل بر رد امانت حاکم است
دین حق بر عقل و شرع سالم است
از یهودان پس به حق این افتراست
قول حق نبود مگر کذب و دغاست
خویش میدانند کاین باشد غلط
وز خدا بر کاذبین لعن و سخط
آری آن کو کرد بر عهدش وفاء
وز خدا ترسید و بگذشت از خطاء
بر امانتها ست از تقوی امین
پس خدا باشد محب متقین
هر وفاء بر عهد خود کرد او سر است
چون کند رد امانت سرور است
من بر آنم کاین صفت را مزد نیست
هر کند رد امانت دزد نیست
نیست تعریف کس ار دزدی نکرد
ور که دزدی کرد دیو است او نه مرد
این ثناء نبود که تو کاذب نه ای
نار دوزخ را به خود جاذب نه ای
ور که بندی بر خدا و خود دروغ
نیست از نیکی تو را یک جو فروغ
شاکر حق باش گر گویی تو راست
کو تو را در مشیّتش کاذب نخواست
چون کنی شکرش که نیکی نه دغل
مزد از او یابی به پاداش عمل
پس تو کن در حُسن اعمال اهتمام
تا ز حق پاداش یابی والسلام