خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱

ای آتشِ سودایِ تو خون کرده جگرها

بر باد شده در سرِ سودایِ تو، سرها

در گُلْشَنِ اُمّید به شاخِ شَجَرِ من

گل‌ها نَشِکُفْتَند و برآمد نه ثَمَرها

ای در سَرِ عُشّاق ز شورِ تو، شَغَب‌ها

وی در دلِ زُهّاد ز سوزِ تو، اَثَرها

آلوده به خونابهٔ هجرِ تو، روان‌ها

پالوده ز اندیشهٔ وصلِ تو، جگرها

وی مُهرهٔ اُمّیدِ مرا زخمِ زمانه

در شش‌درِ عشقِ تو فروبسته گذرها

کردم خَطَر و بر سرِ کویِ تو گذشتم

بسیار کُنَد عاشق از این‌گونه خَطَرها

«خاقانی» از آن‌گه که خبر یافت ز عشقت

از بی‌خبریّ‌اش به جهان رفت خبرها