از جمله سکنه آنجا و استر آبادی الأصل است و از عروض و قافیه و صنایع شعری خبردار بوده چون در اعتقاد خلل تمام داشته همیشه اعمال ناشایست از او سر میزده، با جوان ساده رویی در خلوت سر آورده از زخم کاردی که از او خورده سر دفتر مسافران عدم گشته این ابیات از اوست :
رقیب گفت غم خویش آن پری رو را
مرا غمی است که گفتن نمیتوان او را
تا بر دمید از رخت ای گلعذار خط
حسن تو را فزود یکی در هزار خط
از بند غم براه خلاصی بکس نداد
آنکاو نوشت بر ورق روزگار خط