سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۵۳۹- مولانا حسن مویینه دوز گیلانی

از آنجاست و مرد چپانی و اوباش وضع است و با وجود این حال اختلاط ظاهری او خوب و دلنواز افتاده چون از شنایع باطنی خالی نیست از این ممر همیشه او از مردم و مردم از او زحمت می کشند و تا غایت که عمرش از سبعین گذشته و بسر حد ثمانین رسیده همین حال دارد . امید که بعد از این به مقتضای سن ترک افعال ذمیمه نماید . باعتقاد خودش طبع نظمش چاشنی کلام و حسن دارد و میگوید که دیوان غزل تمام کرده و لایعلم الغیب بهر حال این دو مطلع از اوست :

یوسف اگر چه مصر بوجه نکو گرفت

اما حدیث حسن تو عالم فرو گرفت

آمد بهار و باز جنون شد فزون مرا

رسوای خلق میکند آخر جنون مرا