به کحالی اوقات میگذراند و مشغول با وجود فقر به بذل دینار و درم مقبول طبایع نزدیک و دور بود، در شعر هرگز زبان بمدخ کسی نمی گشود این مطلع از اوست :
هلال خواست شود حلقه درش شب عید
ز دور بست خیالی ولی بهم نرسید