در شهر خود به عصاری اوقات میگذراند. بسیار فقیر و درویش نهاد است و شعر او خالی از لطافتی نیست . این دو مطلع از اوست :
آری بدل نرفت کسی از دیار خویش
گر نباشد با منت مهر و وفا کاینهم خوش است
من بآنها پر مقید نیستم اینهم خوش است
گوشه میخانه جای با صفایی بوده است