از موالی خوش طبع و لاابالی آنشهر است و عاشق پیشه گی و صاحب مذاقی او تا بحدی است که روزی با پدرش همراه بود دچار جوانی میشوند مولانا جوانرا دعا میکرده و نیاز میپاشیده پدرش گفته او لایق دعای بداست مولانا دست برآورده که . الهی پدرش بمیرد! در شعر طبعش خوب بود این مطلع از اوست:
دوش میگفتم ز سر عشق جانان سرگذشت
دیده در گرداب خون افتاد و آب از سرگذشت