از جمله خوش طبعان و نادرگویان یزد است و اکثر اشعارش در غایت سوز و درد، این دو مطلع از آنجمله است :
ای گل که چنین در بغلت تنگ گرفته است؟
کاز خون دلش پیرهنت رنگ گرفته است
چو مه چارده از گوشه بامش دیدم
نگران بود بجایی و تمامش دیدم