پسر علی حلاج، اصفهانیست مردی درویش و کم سخن است و صحبت نیکی دارد چون هنوز جوانست امید که در شعر ترقی کند این دو مطلع از اوست :
مرا وقت وداع این غم آباد است پنداری
جانفشانیها بخاک پای یارم آرزوست
وه که یک جان دارم و در دل هزارم آرزوست
دامن زبدآموزی دشمن مکش از من