سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا » ۲۹۰- دوستمحمد جانی

از مردم سبزوار خراسان است و او بصفای ذهن سلیم و ذکای طبع مستقیم از سایر شعرای زمان خود امتیاز داشت و بفقر و مسکنت او دیگری کم بود هرگز از کسی طمعی نمیکرد و اگر کسی چیزی برای او بردی قبول نمیکرد و میگفت رزاق کریم و بخشنده ی لازم التعظیم و التکریم از خزانه اکرام عام خود بمن آن قدر لطف کرده که مرا کافی است و در شعر خصوصا قصیده او را رتبه عالی بود چنانکه او را مولانا دوستمحمد قصیده خوان میگفتند این چند بیت از قصیده ی او که در تتبع استادان گفته نوشته شد و بسیار خوب گفته :

که گشت سنبل و گل همچو زلف و عارض یار

بگیر باده و رخسار شاهد گل بین

که میدهد خبر از شاهدان گل رخسار

بطرف جوی نشین و خرام آب نگر

که میبرد حرکاتش ز اهل هوش قرار

به بین که سبزه نو رسته را چگونه ز لطف

دهد غذا و چو طفلان بپرورد بکنار

بسبزه بین طرف جو که کرد صیقل موج

ز روی آینه آب بر طرف زنگار

ز بسکه ریخت شکوفه چو کهکشان شد جوی

ولی کواکب آن ثابت است و این سیار

ز عکس چرخ که بر جو فتاد شاهد باغ

این دو بیت در شکایت بخت هم از آن قصیده است :

کشید همچو بتان خط نیل بر رخسار

تو آن نهال سعادت بر نکو ثمری

که هر که آمده در سایه تو یافته بار

بغیر من که بجز بار دل نیافته ام

وفات او در هرات بود فی شهور سنه تسع و ثلثین و تسعمایه . این مطلع هم از اوست :

گناه بخت منست آزموده ام صدبار

درون لاله نگر ژاله را ز روی قیاس

این دو بیت در مدح سید اجل امیر غیاث الدین محمد، مشهور بامیر محمد یوسف نیز از آن فصاحت شعار است :

چو کعبتین که شد سوده نقش او در طاس

رسم اگر بودی نهان نقطه در ما بین قاف

قاف قربت را به جای نقطه بودی فرقدان

گر صلای خوان انعامت نبودی واسطه