چند سال سلطنت شهر لار تعلق بدو داشت، پادشاهی خوش طبع کامگار، و سروری شجاع و چابک سوار بود، در کمانداری و شکار اندازی روح بهرام گور از او منفعل، و در استعمال نیزه و شمشیر صد چون گیو و پشنگ از وی خجل نسب او بگرگین میلاد میرسد و حالا قریب بسه هزار سال میرسد که این دولت در در خاندان ایشان مانده، در شهور سنه اثنی و خمسین و تسعمایه بدست یکی از مجهولین بزخم کارد کشته شد این مطلع از جمله اشعار از اوست.
کهن شد قصه مجنون حدیث درد من بشنو
بهر افسانه عمر خود مکن ضایع سخن بشنو