شیبک بن براق خان بن ابوالخیرخان، نسب او منتهی میشود به اوزبک خان بن طغرلجه بن نقوقا آن بن ماقری بن جوجی خان بن چنگیز خان، و اینکه بچند واسطه به چنگیز خان میرسدازکتب متقدمین و متأخرین معلوم میشود. القصه در اوایل حال در کمال بیسامانی در ترکستان می گشت آخر در خدمت سطان احمد میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا حاکم ماوراءالنهر رسیده و بعد از اندک مدتی از وی روی گردان شده بنیاد مکر و فریب نمود و باز بترکستان رفت آری، چنانکه مشهور است مصرع این ره که تو میروی بترکستان است . باز در شهور سنه ست و تسعمایه که هرج و مرج در آن ملک راه یافته بود با فوجی از عساکر بلامآثر بدان ولایت معاودت کرده باندک مدت روزگاری بحیز تسخیر در آورد و در سنه ثلاث و عشر و تسعمایه بعد از وفات سلطان حسین میرزا چون در میان اولادش اتفاقی و دولتی نمانده بود بخراسان آمده اکثر ایشان را از میانه برداشت، و لوای انا و لاغیری برافراشت، تا آنکه بدست غازیان ظفر شعار، بنیان عمرش منهدم گردید چنانکه مذکور شد و با وجود ترکیت و جلفیت، خود را در اکثر فنون استعداد و ذات مهندس داشته در تصویر استاد بهزاد نقاش که تا مصور قدرت انسانی بر تخته هستی چهره گشائی نموده چون آن مصوری چابکدست نکشیده و در خط مولانا سلطانعلی که کلک کرام الکاتبین مثل او خوش نویسی برصفحه وجود نه نگاشته، دخل بحدی کردی که در صورت، او را بقلم کلک اصلاح نمودی و خط او را بنوک قلم مور رقم نسخ کشیدی و گفتی که چنین می باید کشید و چنین می باید نوشت و در زمان خود حکم کرده بود که شعرا شاهنامه فردوسی را ترکی کنند و در محلی که هرات مسخر او شد این مطلع گفت و نزد ارباب ادب هرات فرستاد و چهل تومان کپکی که دویست تومان تبریزی باشد خواهی نخواهی صله گرفت، بقیه اشعار او از این معلوم می توان کرد.
قاضی و قیز و قاز و قوزی و قمیز گرک
ای مردمان شهرهری بارجه میزگرک