صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۵ - در معنی‌ «انا و علی‌ من‌ نور واحد » و مجملی‌ از معراج و مقام ولایت‌

اتّحاد جسم‌ احمد(ص) با علی‌(ع)

چون به‌ حدی شد که‌ آن داند ولی‌

بود رازی در دو یار مهر کیش‌

کآن ز حد جسم‌ و امکان بود بیش‌

وحدت‌ آمد مر مکان را تنگ‌ کرد

لاجرم بر لامکان آهنگ‌ کرد

وحدت‌ آمد طعنه‌ بر ناسوت‌ زد

خیمه‌ پس‌ بر ساحت‌ لاهوت‌ زد

جسم‌ لاهوتی‌ کجا، ناسوت‌ چیست‌؟

نسبت‌ ناسوت‌ با لاهوت‌ چیست‌؟

عالم‌ امکان حقیر اندر کفش‌

عقل‌ کل‌ شد روح اعظم‌ رُفرُفَش‌

چون براق همّتش‌ شد تیزتک‌

گام اول برگذشت‌ از نه‌ فلک‌

در رکابش‌ حضرت‌ روح الامین

طرّقوا گو تا مقام عقل‌ و دین‌

چون گذشت‌ از سِدره شاه بی‌ عدیل‌

ماند از پرواز، بال جبرئیل‌

زآنکه‌ تا آنجا مقام فرق بود

زآن سپس‌ در بحر وحدت‌ غرق بود

گفت‌ او را کی برید خوش لقا

محرم پیغام ما از ما به‌ ما

از چه‌ ماندی،چون شد آن هنگ‌ و فرت‌

کز پریدن خشک‌ شد بال و پرت‌

چون شد آن هنگ‌ و شکوه و فَر تو

که‌ شدم مدهوش از یک‌ پرّ تو

گفت‌ رو رو نیست‌، جای فَر و هنگ‌

بر کله‌ داران قبا نک‌ گشته‌ تنگ‌

بی‌هُش‌ و هوشیار اینجا فانی‌ اند

فانی‌ و باقی‌ همه‌ امکانی‌ اند

جان ممکن‌ را که‌ عشق‌ شاه نیست‌

بر بساط قرب‌ واجب‌ راه نیست‌

خلوت‌ِ عشق ‌است‌ زین‌ پس‌ هرچه‌ هست‌

غیر حُسن‌ آنجا کجا دارد نشست‌

کرده خلوت‌، عشق‌ با دلدار خود

تا به‌ ظاهر بنگرد رخسار خود

زین‌ حد ار برتر زنم‌ پر در زمان

غیرت‌ عشقم‌ بسوزد خانمان

گر پرد روح الامین‌ بیش‌ از حدش

سوزد آن غیرت‌ مقام و مرصدش

راه ندهد غیرت‌ عشق‌ غیور

غیر را در محفل‌ ﷲ نور

رو که‌ آنجا ره ندارد جز تو کس‌

جز تو هم‌ نبود تو را در پیش‌ و پس‌

از بر جبریل‌ بگذشت‌ او چنان

کز حد سیر و نظر، وهم‌ و گمان

تا به‌ جایی‌ شد سمندش تیزتک‌

کاندر آنجا جسم‌ و جان شد هر دو یک‌

شد پیاده از سمند اختیار

آن یکی‌ هم‌ شد در آنجا بر کنار

ماند او، نی‌ در کنار و نی‌ میان

خود نماند از بی‌ نشانی‌ هم‌ نشان

گم‌ شد آنجا هم‌ کنار و هم‌ وسط‌

خانه‌ ماند و یار بالذّات‌ فقط‌

خانه‌ گفتم‌ مر خدا را خانه‌ کو

غیر آن یک‌ دلبر جانانه‌ کو

هی‌ چه‌ گویم‌ تنگ‌ شد جای سخن‌

نیست‌ دیگر حد نطق‌ و دم زدن