الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم، خواست خواست تواست من چه خواهم
گر درد دهد بما و گر راحت دوست
از دوست هر آنچیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر بخوبی و بدی
مقصود رضای او و خشنودی اوست