پیر طریقت گوید: خدایا این دل من کان حسرت است و تن من مایه درد و غم. خدایا نیارم گفت که این همه چرا بهره من؟ نه دست رسد مرا به معدن چاره من. نوح نهصد و پنجاه سال بر زخم و ضرب و بلا و عناء قوم خویش شکیبایی همیکرد و خدایرا شکر همیگفت نه آن بلا و رنج از وی کاست نه او از سر آن صبر و بردباری برخاست! دانست که بلا بستر پیغمبران است و همدم دوستان و هر که در آن بلا صبر کند دوستی حق را سزاست. مصطفی فرمود: چون خداوند بندهای دوست بدارد بلاها بدو فرستد تا پروای دیگرانش نبود و چون بر بلا صبر کند از خاصگیان حضرتش کند.
نوح آنهمه بار بلای قوم خویش همیکشید که او را گفته بودند هر که جامه جوانمردی پوشد ناچار تیر جفای ناجوانمردان خورد و در راه ریاضت، زخمهای زهرآلود چشد و ننالد.
در عشق تو از ملامت بیخبران
در جان و جگر خدنگها دارم من
خداوند چون بندهای را به دوستی خود بپسندد و شایسته حضرت عنایت گرداند نخست بار بلا بر او نهد، تا بنده در زخم بلا رام شود پس از آنکه حقیقت رضا غذا خورد پس چنان گردد که خود عاشق بلا شود
بایزید بسطامی روزی که بلا به او نرسیدی گفتی: «بار خدایا غذای بیخورش چون خورم؟» مردم پنداشتند که او غذا با بلا میخورد! خود ندانستند که او غذا با رضا میخورد و خود رضا میجوید که در منزلهای دوستی منزلی بالاتر و برتر
از منزل رضا نیست و میوهای برتر و بهتر از میوه رضا نه. خدایا! تا مهر تو پیدا گشت همه مهرها جفا گشت و تا نیکی تو پیدا گشت همه جفاها وفا گشت؛ خداوندا ما نه ارزانی بودیم تا ما را برگزیدی و نه ناارزانی بودیم که به غلط برگزیدی؛ بلکه بهخود ارزانی کردی تا برگزیدی و هر عیب که میدیدی بپوشیدی
خداوندا نامت نور دیدهٔ آشنایان، یادت آیین منزل مشتاقان، یافتت فراغ دل مریدان، مهرت انس جان دوستان.