خواجه عبدالله انصاری » سخنان پیر طریقت » بخش ۴۸

پیر طریقت گوید: خداوندا یک دل پر درد دارم و یک جان پر زجر خداوندا، این بیچاره را چه تدبیر؟ بار خدایا درماندم نه از تو لکن درماندم در تو، اگر هیچ غائب باشم گوئی کجائی؟ و چون بدرگاه آیم در رانگشائی! پروردگارا چون نومیدی در ظاهر اسلام حرمان است و امید در عین حقیقت بی شک نقصان میان این و آن رهی را با توچه درمان است؟ و چون شکیبائی در شریعت از پسندیدگی نشان است و ناشکیبائی در حقیقت عین فرمان است میان این و آن را با تو چه برهان است؟ خداوندا هر کس را آتش در دل است و این بیچاره را آتش در جان از آنست که هرکس را سروسامانی است و این درویش را نه سرو نه سامان