پیر طریقت گوید: من چه دانستم که مادر شادی رنج است و در زیر ناکامی هزار گنج من چه دانستم که آرزو برید وصال است و در سایه ابر هستی نومیدی محال؟ من چه دانستم که خداوند چنان بنده نواز است و دوستان را بر او چنین ناز است؟ من چه دانستم که من می جویم میان روح است و عز وصال تو مرا فتوح؟
اندر همه عمر من شبی وقت صبوح
آمد بر من خیال آن راحت روح
پرسید ز من که چون شدی ای مجروح
گفتم که ز عشق تو همین بود فتوح