از درد دلم خبر نداری
زان فارغی از فغان و زاری
در عشق تو محرمم نسیم است
غم همدم و نالهام ندیم است
آن دم که بنالم از دل تنگ
بس خون بچکانم از دل سنگ
از سوز درون چو برکشم آه
همچون دل شب کنم رخ ماه
خون دل و آه صبحگاهی
این رفت به ماه و آن به ماهی
ای گلبن باغ دلربایی
بگذار طریق بیوفایی
در کینه مپیچ و مهربان شو
بایکدل خویش یکزبان شو