نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۲۲

بدل بنشسته تا نقش خیالت

نظر نگشاده ام جز بر جمالت

چرا پیچم سر از هجران خونریز

که دارم خونبهائی چون وصالت

۳

نگارا صد رهم کشتی و آخر

نپرسیدی ز من چونست حالت

ز جورت نالم و ترسم نشیند

بدل از ناله او گرد ملالت

خورد گر خون مردم ترک چشمت

چو شیر مادرش کردم حلالت

۶

کمالت را چسان آرم به تحریر

کا ناید در قلم شرح کمالت

بدین خوبی و لطف ودلربائی

ندیدم در جهان هرگز وصالت

چو نور از پای تا سربرنگیرم

گرم هر دم شود سر پایمالت