نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۴۵

ای ز مهر روی تو صبح وصل نورانی

دل ز تار موی تو شام هجر ظلمانی

خورده چشم جادویت خون کافر و مؤمن

برده خال هندویت رونق مسلمانی

۳

نوک غمزه ات دلرا دشنه ای بخون تشنه

چین طره ات جان را مجمع پریشانی

پیش فهم و ادراکت وقت دانش اندوزی

عقل کل فرو برده سر بجیب نادانی

از همای اقبالت ظلی یابد ار موری

در زمان فرو کوبد نوبت سلیمانی

۶

هرکه از می عشقت جرعه بیاشامد

تا ابد نیاساید از خروش سبحانی

تانتابد اندر دل نوری از علی زاهد

کی بدل عیان بینی رازهای پنهانی