نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۴۴

صبح عید است و میدهد ساقی

عیدی عاشقان می باقی

در میان صراحی و ساغر

میکند تازه عهد و میثاقی

۳

دهد از نقل و می ببزم نشاط

کام هر عاشقی و مشتاقی

از کفش هرکه ساغری نوشید

یافت از قید هستی اطلاقی

مطرب دلنواز بربط وساز

کرده سر نغمه های عشاقی

۶

زده آتش بخرقه تزویر

شسته در می کتاب زراقی

گویم ار نکته ز دفتر عشق

بایدم شرح کردن اوراقی

تافت نور علی ز مشرق غیب

شد عیان آفتاب اشراقی