ای کار گه نقش خیالت بصر من
گلچین گلستان جمالت نظر من
سلطان سراپرده تجریدم و باشد
از خاک کف پای تو تاجی بسر من
از کثرت امواج حوادث ز چه ترسم
پرورده شده دریم وحدت گهر من
جان موسی تن آمد و دل وادی ایمن
عشق آتش سوزنده و هستی شجر من
از بارقه عشق تو در مزرعه عقل
یکباره فرو سوخت همه خشک وتر من
عشق تو نهالیست کزان در چمن دل
شد معرفت ازهار و حقیقت ثمر من
حسن رخ تو گاینه وجه الهیست
روشن شد از آن نور علی در نظر من