ما مقیمان تخت تحمیدیم
سرفرازان تاج تمجیدیم
می فروشان مصطب توحید
باده نوشان بزم تجریدیم
دریکتای قلزم وحدت
جوهر فردکان تفریدیم
پای تا سربکسوت تحقیق
کنده تن از لباس تقلیدیم
نقد هستی به بازی عشقش
هرچه بود و نبود بازیدیم
هرگز از واعظان بی معنی
سخن عارفانه نشنیدیم
همچو نور علی در این مصطب
ساقی بزم اهل توحیدیم
توئی آن لوح محفوظ معظم
که نقشی هست از وی اسم اعظم
توئی منظور جمله آفرینش
توئی مقصود از ایجاد عالم
بجانب آدمی کی میبرد پی
که جسمت هست جان جان آدم
صفاتت مطلق از هر بود و نابود
منزه ذاتت از هر بیش و هر کم
زجامت جرعه هرکس کند نوش
عیان سازد هزاران جام با جم
جهان و صورت معنی سراسر
ترا زیر نگین باشد مسلم
بظاهر گرچه ختم المرسلینی
بباطن برهمه هستی مقدم
نمیفرمودی ازتو من ر آنی
حدیث من عرف میبود مبهم
خوش آنکس در حریم لی مع الله
که چون نور علی باتست محرم