ما مریدان سید خویشیم
پادشاهیم اگر چه درویشیم
سالکان مسالک حق را
گه بدنبال و گاه در پیشیم
سینه ریشان درد هجران را
داروی وصل و مرهم ریشیم
رسته از ریش و سرقلندروار
نه چو تو در پی سر و ریشیم
زاهد از بیش و کم چه میجوئی
مطلق از قید هر کم و بیشیم
غیر اندیشه سراپایش
هرگز از پا و سر نیندیشیم
همچو نور علی بکرسی فقر
تاجداران معدلت کیشیم