یار از رخ خود نقاب بگشود
بی پرده جمال خویش بنمود
زآئینه دل بصیقل جان
زنگ من و ما تمام بزدود
هر لحظه بصورتی برآمد
دل از کف خاص و عام بربود
موجود و وجود هر دو عالم
از جود وجود اوست موجود
خود ناظر و منظر است و منظور
خود شاهد و مشهد است و مشهود
خود نور علی ز جام باقی
پیوسته بما شراب پیمود