می فراوانست لیکن جام نیست
باده دردآلود درد آشام نیست
خوشتر از خال لبت در زیر خط
مرغ دل را دانه و دام نیست
هرکه کوبد ذره سان هر دم دری
تابش مهر تواش بر بام نیست
بی سر زنجیر زلف دلکشش
این دل دیوانه را آرام نیست
چند می جوئی ز نام ما نشان
در جهان ما را نشان و نام نیست
زاهد از وصلش چه جوئی کام دل
غیر ناکامی در این ره کام نیست
تا زمی مستانه شد نور علی
همچو من مستی در این ایام نیست