ز من مپرس دلت از چه روی خونینست
ازآن بپرس که عاشق کشیش آیین است
فغان که زار بتیغ غمم بخواهد کشت
مهی که با دگران مهر و با منش کینست
غبار نیست که بر گرد عارضش بینی
کشیده بر ورق گل خط ریاحینست
حریم سینه مجنون نشیمن لیلیست
رواق دیده فرهاد و قصر شیرینست
تراکه مسند شاهیست تکیه گه چه غمت
زمن که بسترم از خار و خاره بالینست
ز کفر زلف تو ایمن توان بودن
که دزد خانه ایمان و رهزن دینست
دری که سفت بوصف رخ تو نور علی
هزار مرتبه بهتر ز عقد پروینست