باز ساز عشق سر کردیم ما
ترک عقل تیره سر کردیم ما
معتکف گشتیم کنج میکده
باده نوشان را خبر کردیم ما
خشک لب هر جا حریفی یافتیم
کام او از باده تر کردیم ما
شربتی از لعل جانان ساختیم
کام جان ها پر شکر کردیم ما
داغ عشقی بر جگرها سوختیم
سینه ها را پر شرر کردیم ما
گنج جان در کنج ویران یافتیم
ترک گنج سیم و زر کردیم ما
دست و دل شستیم از سود و زیان
ترک هر نفع و ضرر کردیم ما
پا و سر در عشق جانان باختیم
خویش را بی پا و سر کردیم ما
سرگذشت خویش کوته ساختیم
قصه خود مختصر کردیم ما
همنشین گشتیم با نور علی
خویشتن را معتبر کردیم ما