گر دسترسی نبود بر دامن گلشنها
از خون مژه ما را گلشن شده دامنها
تنها نه همین دلها آسوده به درگاهت
دارند همه جانها در کوی تو مأمنها
بیبار جفا باری در کوی تو ننشستم
در راه وفا کردم هرچند نشیمنها
گر دانه از کشتت دل چید مرنجانش
کز آه شررباری سوزد همه خرمنها
خصم ار همه شب پوشد زانجم چو فلک جوشن
آه سحری چون تیر بشکافته جوشنها
ناگشته همان طالع مهر سحری کآیند
در کوی تو شبخیزان چون ذره ز روزنها
چون نورعلی ما را گردیده به دل روشن
با پرتو آن بستیم چشم از همه روشنها