حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

ما خرابات نشینان همه همرنگ همیم

در نهان عین وجودیم و به ظاهر عدمیم

کارفرمای بلاعزل قضا و قدریم

راه پیمای بیابان حدوث و قدمیم

بسر مرده دلان و به ره گمشدگان

خضر فرخ قدم و عیسی فرخنده دمیم

کو سکندر چه شد آئینه کجا جم کو جام؟

ما، هم آئینه اسکندر، و هم جام جمیم

واقف سر وجودیم و به گیتی سمریم

عالم علم علیمیم و به عالم علمیم

گر گدائیم و فقیریم و پریشان و حقیر

منبع جود و عطا بحر سخا و کرمیم

«حاجب » آسا دو سه جام از می توحید زدیم

زانکه درویش نکوکیش همایون رقمیم