هزار شکر که شد ختم این خجسته کتاب
به عون خالق و جبار و قادر قهار
اگر چه شیوهٔ من نظم و مدح و مرثیه بود
مرا به نظم غزل کرد دوستی ناچار
به غیر مدح رسول و ائمه و اطهار
ز شعرهای دگر می کنم من استغفار
بزرگوار خدایا تو خویش شاهد باش
که م به معصیت خویش می کنم اقرار
گناه های من از کوه هاست سنگین تر
به نزد عفو تو خود ذره ای ست بی مقدار
اگر چه غرق گناهم و لیک می دانم
که بر تمام گناهان من تویی غفار
مرا که «ترکی» خوار و ذلیل و مسکینم
بزرگوار خدایا! به خویش وامگذار
اگر چه مجرمم و، شرمسار و، نامه سیاه
تو بگذر از سر جرمم به حق هشت و چهار
علی و یازده فرزند او شفیع منند
وگرنه وای بر احوال من، به روز شمار