بوالجایبها از این گردنده گردون دیدهام
ظلم او را در جهان، ز اندازه بیرون دیدهام
چرخ را گفتم که با آل علی گردد به راست
گردش او را کنون، بر عکس وارون دیدهام
میر یثرب را به دشت کربلا عریان بدن
آفتابی را عیان در لجهٔ خون دیدهام
آن سری کز موی او خیر النساء شستی غبار
در تنور خانهٔ خولی ملعون دیدهام
پیکری را کآفتاب از نور وی بودی خجل
از ستاره زخمهایش را من افزون دیدهام
قاسم گلپیرهن را در مصاف خون دریغ
رخت عیشش را ز خون خویش گلگون دیدهام
زینب غمدیده را در داغدشت کربلا
بر سر نعش برادر، زار و محزون دیدهام
بین راه شام و کوفه، حضرت لیلای زار
از غم داغ علیاکبر چو مجنون دیدهام
شرم از زهرا کنم من ورنه در بزم یزید
زینب غمدیده را میگفتمی چون دیدهام
اشک چشم شیعیان را در عزای شاه دین
روز و شب جاری، به سان رود کارون دیدهام
«ترکیا» در جنت ار بیتی به بیتی میدهند
من در این سودا تو را بیشبه مغبون دیدهام