ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ

« ای که با مهر تو آب و گلم آمیخته شد!

شور از آتش داغت به دلم ریخته شد »

ای شهیدی که شدی کشته لب آب روان

تشنه لب خون ز گلویت به زمین ریخته شد

خاک شد تربت و مسجود خلایق گردید

تا که با خاک زمین، خون تو آمیخته شد

درصف ماریه، پهلو چو نهادی بر خاک

به سرما ز غمت خاک آلم، بیخته شد

لشگر کوفه و شام، از پی فرمان یزید

در پی کشتنت از جای برانگیخته شد

رشتهٔ عمر جوانان کمان ابرویت

از ستمکاری اعدای تو بگسیخته شد

ای غریبی که به کوفه، سر دور از بدنت

گه به دروازه گهی بر شجر آویخته شد

آه زینب سوی افلاک برآفروخت علم

خنجر شمر، چو بر قتل تو آهیخته شد