ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحه‌سرایی‌ها » شمارهٔ ۸ - خورشید خاور

سرت گردم ای ساقی سیم پیکر!

مرا مست کن زان می روح پرور

از آن می که بخشد مرا زندگانی

دماغ دلم را نماید معطر

از آن می که زنگ غم از دل زداید

از آن می کز و قلب گردد منور

مرا یک دو ساغر، می ارغوانی

کرم کن زخم خانهٔ عشق حیدر

علی ولی عالم چار دفتر

وصی نبی ناظم هفت کشور

علی فاتح غزوهٔ بدر و خندق

علی کارفرمای تیغ دو پیکر

علی جانشین بلا فصل احمد

خدا را ولی، مصطفی را برادر

علی آنکه با تیغ، در جنگ خندق

برید از تن عمر بن عبدود سر

علی آنکه بگرفت و برکند ازجا

به بازوی مردی دراز حصن خیبر

علی آنکه گر تیغ تیزش نبودی

نبودی به جا مکتب دین داور

پی کسر اصنام در کعبه روزی

که بنهاد پا را به دوش پیمبر

به معنا نظر کرد با چشم حق بین

سر خویش را دید از عرش برتر

نمودار شد باز از شرق طبعم

زنو مطلعی هم چو خورشید خاور

شها! ای ز نور تو گیتی منور

بود طینتت ز آب رحمت مخمر

تویی آنکه آب حسام تو کرده

به جان عدو، کار سوزنده اخگر

صفات خدایی به ذات تو مدغم

دم عیسوی در وجود تو مضمر

تویی آنکه گفتا نبی در حق تو

که من شهر علمم علی شهر را در

به دست ید اللهی ای قدرت الله!

به طفلی دریدی به گهواره اژدر

ندانم کجا بودی ای شیر یزدان

که در کربلا شد حسین تو بی سر

نبودی که بینی حسین عزیزت

چسان داد جان، زیر شمشیر و خنجر

یکی در خیامش در افکند آتش

که از شعله اش سوخت این چرخ اخضر

پریشان رباب و، دل افسرده لیلا

شدند از غم اصغر و داغ اکبر

فغان زنان و، خروش یتیمان

به پا کرد هنگامه روز محشر

شد از جسم پرخون رعنا جوانان

زمین سر به سر، پر زگل های احمر

ز بد عهدی کوفیان جفاجو

ز بی مهری شامیان ستمگر

چگویم که از یاوران حسینت

نه اکبر به جا ماند دیگر نه اصغر

شها! در عزای حسین تو «ترکی»

فشاند ز دیده در اشک یکسر

قبول ار کنی بیتی از شعر او را

سر فخر ساید بر این چرخ اخضر