شبی آیم به بالای سرت آهسته آهسته
بگیرم همچو جان اندر برت آهسته آهسته
به زیر غبغبت دستی برم دزدیده دزدیده
ببوسم لعل همچون شکرت آهسته آهسته
مزم لعل لبت را جای نقل آسوده آسوده
بنوشم از شراب ساغرت آهسته آهسته
به یک زلف تو نرمک نرمک آرم پنجهٔ خود را
کشم تاری به زلف دیگرت آهسته آهسته
به نرمی آستین پیرهن، بر چهره ات مالم
عرق چینم ز گلبرگ ترت آهسته آهسته
من از شوقی که دارم عاقبت روزی بیاموزم
مسلمانی به زلف کافرت آهسته آهسته
برای چشم زخم از مردمت از مردم چشمم
سپند اندازم اندر مجمرت آهسته آهسته
برای آنکه از خوابت کنم بیدار، از مژگان
نهم خاری به زیر بسترت آهسته آهسته
شبی آهسته آهسته بدزدم دفترت «ترکی»
بدزدم این غزل از دفترت آهسته آهسته