تا به گرد رخ تو سر زد خط
راست گویم فتاده ام به غلط
که خط است این به گرد عارض تو
یا به مه ریخته ز مشک نقط
از فراق تو روز و شب باشد
اشک جاری ز دیده ام چون شط
غم به گردم چو حلقهٔ پرگار
من چو مرکز فتاده ام به وسط
می کشم ناله از جگر شب و روز
از فراق رخ تو چون بربط
من به بحر محبتت جانا!
می خورم غوطه روز و شب چون بط
با جمال تو عشق من واجب
وز رقیب تو اجتناب احوط
«ترکیا» هر کسی رهی دارد
راه من، راه عاشقی ست فقط