ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۷۴ - پیر مغان

شنو تو این سخن ای زاهد مرقع پوش!

بیا به میکده همراه ما و، باده بنوش

سری بنه به ارادت به پای پیر مغان

غلام درگه او باش و، عبد حلقه به گوش

ز دوش خویش بینداز خرقهٔ پشمین

که تا نهند به میخانه ات صنوبر دوش

تو را نصیحت رندانه می کنم امروز

مر این نصیحت رندانه را، ز من کن گوش

گرت هواست که باشی به دوست محرم راز

زما سوی به جز از دوست، چشم خویش بپوش

مقیم کوی خرابات باش و، لیک آنجا

ز هر که هر چه ببینی ببین و، باش خموش

بیا و خرقه تقوی و زهد چون «ترکی»

به رهن باده بنه، پیش پیر باده فروش