شنو از محو ارباب سرائر
بعین محو دل را دار حاضر
از اله آن ز آفات و علل دان
مواصلها پس از وی ماحصل دان
رسوم عبد و اخلاق و صفاتش
شد اینجا رفع در عین ثباتش
باخلاق و صفات و فعل اول
شود اخلاق و اوصافش مبدل
شود حق در تجلی چشم و گوشش
خطاب از حق رسد نی از سروشش