کمال عبد مقسط نیز بشناس
بود او در عدالت اقوم ناس
بمقداری که حق غیر از خویش
نماید اخذ بیتعطیل و تشویش
چو او خود مظهر عدل اله است
خلایق را بحق داری پناهست
کند در حق هر کس کنجکاوی
بدارد خلق را با خود مساوی
هر آنجوری ز عدلش در زوال است
چه پاید کان خلاف اعتدالت
نشسته روز و شب بر کرسی نور
بخفض و رفع از حق است مأمور
نماید منخفض آنرا که باید
دهد هم ارتفاع آنرا که شاید