بود عبدالعفوت در جنایات
همانا واسطه کل خطیئات
نبیند هیچ در جائی جنایت
مگر او را کند عفو از عنایت
چنین دیدم که در ایام سابق
ز دنیا رفت مردی ناموافق
چو سنجیدند اعمالش ز هر سو
تهی بد نامهاش ز اعمال نیکو
جز این کو بود مردی بامیاسر
بسی میکرد عفو از کل معسر
غلامانرا سپردی بی زدستان
که بنمایند عفو از تنگدستان
ملایک را خطاب آمد ز خالق
که من اولی بعفوم از خلایق
من از وی کرده بودم عفوز آن پیش
که عفو از وی شود صادر بدرویش
نمودم عفو و از بهر نجاتش
بدل کرد بخوبی سیئاتش
گذشت او کرد از چون خود گدائی
زوی چون نگذرد کامل غنائی