دگر هم عبدقهار است در کار
که باشد مظهر او بر اسم قهار
ز حق دارد خود او توفیق و تایید
که از وی نفس یابد قهر و تهدید
بقهر نفس دارد اهتمامی
بقهاریت استش احتشامی
هر آن فعلی که معلوم است و مستور
ز نفس از وی شود معدوم و مقهور
بنفس خویش و غیر است او مسلط
روانها داده بر دارائیش خط
بر اکوان او تواند کرد تأثیر
نه اکوانش تواند داد تغییر
هر آن شیئی تجاوز یابد از حد
ز قهر او بجای خود شود رد
در اکوان فعل و تأثیرش چنین است
فلک در پیش عزمش چون زمین است