صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶

به ما عید مولود شاهی مبارک

که بر ممکنات است مولا و مالک

علی ولی پیشوای خلایق

دلیل رسل رهنمای ملایک

رساننده عارفان بر مقاصد

رهاننده رهروان از مهالک

نه با او کس اندر کلامی مشابه

نه با او کس اندر مقامی مشارک

قضا گاه عزمش به طوف از تواضع

زمین روز رزمش به خوف از بلارک

نبودش یکی مرد اندر مقابل

ندیدش کسی پشت اندر معارک

برون از هر آنچ آید اندر تصور

فزون از هر آنچ آید اندر مدارک

هر آن کس که برداشت از مهر او دل

به جا باشد ار گشت مردود و هالک

در ایجاد برهان کل خلایق

به ارشاد میزان کل مسالک

ز مانند بودن به شیئی و شخصی

وجودش مقدس نمودش کذلک

به دفع بلیات مشکل گشایی

پناه اقالیم و غوث ممالک

الا ای خداوند ذوالعفوذ والعز

که بر توست از حق‌تعالی تبارک

همه عاجز از درک ذات و صفاتت

چه اقطاب و اصل چه اعراف سالک

تویی مقصد از کعبه بر خاکساران

ببخش ار قصوری شد اندر مناسک

خرابات عشقت صفی راست منزل

بس است این مقام از بهشت و ارائک

اگر وصف و حالی‌ست در من منافی

مدد کن که باشم از آن جمله تارک