میرداماد » دیوان اشراق » مثنوی

در جواب مولوی که گفته:

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

می‌فرماید:

ای که گفتی پای چوبین شد دلیل

ورنه بودی فخر رازی بی دلیل

فخر رازی نیست جز مرد شکوک

گر تو مردی ازنصیر الدین بکوک

هست در تحقیق برهان اوستاد

داده خاک خرمن شبهت به باد

فرق ناکرده میان عقل و وهم

طعنه بر برهان مزن ای کج به فهم

در کتاب حق الولالباب بین

وان تدبر را که کرده است آفرین

چیست آن جز مسلک عقل مصون

گر نداری هستی از لایعقلون

خار شبهت نیست جزدر راه وهم

در خرد بد ظن مشو ای کور فهم

از هیولا وهم ها را پا کج است

کج نظر پندارد این ره اعوج است

ز آهن تثبیت فیاض مبین

پای استدلال کردم آهنین

پای برهان آهنین خواهی به راه

از صراط المستقیم ما بخواه

پای استدلال خواهی آهنین

نحن ثبتناه فی الافق المبین

کرده ام از ابر خالص ده قبس

تا که شد عقل مضاعف مقتبس

عقل و روح وجان به هم بگداختم

تا کتاب ده قبس پرداختم

نسخه کردش فیض فیاض حکیم

تاشفا یابد از و عقل سقیم

در کتاب ده قبس بین صبح و شام

عالم انوار عقلی و السلام

گرنه موش وهم در انبار ماست

گندم تحصیل چل ساله کجاست

دفع شر موش وهم از هوش کن

پس در انبار عقل از گوش کن