کافرم با دردم ار هرگز به درمان کار هست
خاک عالم بر سر درمان چو درد یار هست
میوه نارد باغ عمرم ورنه در هر شاخ و برگ
صد هزاران نوک پیکان بهر من دربار هست
مگذر از خاکم مبادا شعله گیرد دامنت
کم هنوز آتش ته خاکستر این مقدار است
ای برهمن بگذر و ماراببین کز کفر زلف
چند طوق طاعتش در گردن زناز هست
چند گوئیدم که از عشق اینهمه لافت ز چیست
چون تو چندین نقطه اندر دور این پرگار هست
اندر آن مجلس که جای باده عشق آتش دهد
غیر اشراق ای عزیزان دیگری را بار هست