سر و برگ من محزون نداری
غم آشفته حالان چون نداری
در آن کاکل که اقلیم جنونست
ز عقل آشفتهتر مجنون نداری
از آن نرگس کش از ناز آفریدند
کدامین دیدهکش پرخون نداری
فصیحی یار بیرحمست ورنه
کنار کیست کش جیحون نداری