رمزیست خط دوست که چون بخت سرآید
آب سیه از چشمه خورشید برآید
آهستهتر ای دیده گستاخ که آنجا
پروانه نهان از نظر بال و پر آید
چون ماهی ساحل طپد از آرزوی دل
زخمی که شهیدان ترا بر سپر آید
در مذهب ما بر لب تسلیم حرامست
هر ناله که نشکفته ز باغ جگر آید
خاموش فصیحی که به یک ناله نیرزد
حسنی که در آغوش خیال و نظر آید