ز خواب آن چشم شهلا برنخیزد
که از هر گوشه غوغا برنخیزد
قیامت سوزد از سوز دل من
مگر این کشته فردا برنخیزد
جهانسوز آتشی را دل سپندست
کزو جز دود سودا برنخیزد
نیابد در دل امیدی که حسرت
پی تعظیمش از جا برنخیزد
به هرجا بگذرد نام فصیحی
چه شیونها کز آنجا برنخیزد