عالم ز ما تهی و ز افغان ما پرست
شد عندلیب خاک و چمن از نوا پرست
در دل نگنجدم غم هجر و امید وصل
کاین آینه چو روی بتان از صفا پرست
خون ریز و شاد زی که لب تشنگان تو
گر از نفس تهیست ولی از دعا پرست
خوبان هزار سنگ جفا بر دلم زنند
وین شیشه شکسته همان از وفا پرست
مضرابگیر نیست فصیحی ز بس گداخت
ورنه چو تار چنگ تنش از نوا پرست