فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

باز جانم دوزخ آشام از غم غمخوار تست

دیده‌ام دریای خون از حسرت دیدار تست

کعبه را گراد سر بتخانه آرد در طواف

کاروان‌سالار کفر ار حلقه زنار تست

سالها بر حال زار خویش خون باید گریست

زنده‌ای را کش هوای نشئنه‌ی دیدار تست

خون شدی ای جان غم فرسوده از رشک و هنوز

عالمی در حسرت این غمزه خونخوار تست

غیر سرخوش از می وصل و فصیحی سرگران

ای مروت ای محبت دشمنی‌ها کار تست