فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

باز دل در موج تبخال از تب حرمان کیست

لخت لختش در خروش از شعله هجران کیست

جان ما خود بال افشان از پی محمل برفت

یا‌رب این مسکین که می‌سوزد فراقش جان کیست

سرگران گر بر مزار کشتگان بگذشت دوست

بر لب زخم شهیدان نوحه پس قربان کیست

دست ما از دیده در هجران فزون بگریستی

گر بدانستی که مسکین دور از دامان کیست

سال‌ها شد کز فراق ما فصیحی پاک سوخت

این نگاه خونچکان از دیده گریان کیست